حالا شدی با سواد دلم شده شاد شاد
سلام به همه دوستان عزیز وبلاگی
و سلام به گل دخترم و گل پسرم
دختر گلم دیروز شنبه سوم خرداد به مناسبت یادگیری تمام حروف الفبا جشن الفبا در سالن معلم برگزار شد تا یه روز به یاد موندنی براتون بشه
برای جشن باید لباس محلی می پوشیدی وچون وقت دوختن و خرید رو نداشتیم بابایی رو گفتم فعلا یه لباس اجاره بگیریم تا بعدا سر فرصت یکی قشنگشو برای دخترم بخرم . آماده شدیم که بریم اما داداشی رو گفتیم مادرجون مرضیه اومد خونمون ونگهش داره(خدا حفظش کنه مامانم که همیشه به دادم میرسه) راه افتادیم جلو در سالن تازه از ماشین پیاده شده بودیم که شما با دیدن دوستت بی هوا پریدی وسط خیابون و کم مونده بود ماشین بهت بزنه منو میگی با دیدن سرعت ماشین و سرعت دویدنت چنان جیغ بنفشی کشیدم و پریدم که بگیرمت نمیدونم چی شد که کشیدم عقب و نتونستم صحنه رو ببینم که شما با صدای جیغ من برگشتی پیشم و پریدی تو بغلم دوتایی داشتیم گریه میکردیم شما از ترس و من از خوشحالی .
خدا رو هزاران هزار بار شکر که به خیر گذشت
بریم ادامه مطلب برای دیدن عکس
اینجا حاضری که بریم سالن برای جشن
به احترام سرود ملی دستتون گذاشتین رو قلباتون و با عشق میخونید
دارین میرین رو استیچ که برنامه اجرا کنین
نوبت به اجرای شما که شعر حرف ب بود رسید وشما به خوبی از عهده اش بر اومدی و اجرای خیلی خیلی خوبی بود
حالا داری به اجرای دوستات نگاه میکنی عزیزم
وسط جشن مادرجون زنگ زد و من مجبور شدم سوئیچ رو از بابایی گرفتم و رفتم که به داداشی شیر بدم واین صحنه ها رو از دست دادم
اینجا باباها اومدن رو استیچ و دارن کادوهای دخترهاشون میدن
و اما من دوباره برگشتم که جشن تموم شده بود و همه داشتن با خانم معلم(لیلا شاکری) و خانم مدیر(خانم نوریان)عکس یادگاری میگرفتند که منم اومدم که از شما عکس بندازم و وقتی شما منو ندیده بودی باز گریه که من کجا رفتم اینو بدون دخترم که من هیچوقت تنهاهات نمیذارم
اینم یه عکس دسته جمعی تو حیاط مدرسه
و اینم عکس آتلیه با لباس محلی
تکلیف تابستانی و هدیه جشن تون
و اینم یه اثر هنری
داشت یادم میرفت
پسر گلم چهار ماهگیت مبارک باشه
امروز برای کنترل چهار ماهگی بردمت بهداشت همه چیز عالی بود وزنت شده بود 6کیلو و 700 گرم قد 63 سانت و دور سرتقریبا 42 سانت . واکسن هم داشتی که مثل یه مرد وایستادی و فقط همون لحظه یه کوچولو گریه کردی اما فوری آروم شدی و دوباره خندیدی اومدم خونه و سریع بهت استامینوفن دادم و الان خوابه خوابی ومن پای کامپیوتر برای ثبت خاطرات.
فدای هر دوتون بشه مامانی
تا پست بعد فعلا بای بای