اللهم اشف کل مریض
سلام عشقای مامان که نفسم به نفس تون بنده
شب 20 ماه رمضون خونه عمه سمیه دعوت شدیم .از شب بعدش مادرجون مهری اصلا حالش خوب نیست یکی دو شب هم بیمارستان بستری شدن و الان هم خونه ست و حالش تعریفی نداره واقعا سخته سخته که عزیزترین چیزی که تو این دنیا داری یعنی مادرت جلو چشم داره درد میکشه و هیچکاری از دست بر نیاد
محیا عزیز هم نمیدونم به شله زرد بود یا چیز دیگه حساسیت گرفته بودی و همه بدنت کهیر زد بیرون .الهی بمیرم خیلی برات سخت بود میرفتی ساعتا تو لگن حموم مینشستی تا یه کم از سوزش و خارش بیفتن دیگه از اون چشمای شیطون خبری نبود و جاش اونقدر معصوم شده بودی که پا به پات گریه میکردم بهم میگفتی از خدا میخوام هیچوقت مریض نشم (الهی آمین عزیز دل مادر).
پسر گلم امروز هم ششمین ماهگردت بود برای کنترل رفتم مرکز بهداشت وزنت شده بود 7 کیلو و 200 قد 67 دور سر 43 فقط یه کم وزن کم داشتی بقیه چیزا عالی بود راستی مثل یه مرد وایستادی و واکسن هم زدی فقط یه کم چشمات خیس شد.راستی از اون شب خونه عمه سمیه دس دسی هم میکنی.
بازم میام فعلا بای بای